loading...
طواف دل
انصارالمهدی بازدید : 94 شنبه 05 اسفند 1391 نظرات (0)

فاطمه زهرا [ نام فاطمه در ميان اعراب نامى ناآشنا نبود، و به طورى كه مى دانيم همسر ابوطالب و مادر بزرگوار على نيز فاطمه نيز نام داشت و به خواست خدا، شرحى درباره ى اين بانوى گرانقدر خواهدم نگاشت. و نيز دختر حمزه سيدالشهداء، عم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم كه در عين حال برادر رضاعى آن حضرت نيز بود، به اسم فاطمه خوانده مى شد و او را امامه هم مى گفتند و كنيه اش ام الفضل بود. رسول خدا وى را بسيار گرامى مى داشت، تا جائيكه شخصا به او خدمت مى كرد و احسانش مى فرمود: زيرا كه هم خود بانوئى ارجمند بود و هم پدرش مقام و منزلتى عظيم داشت و علاوه، قرابت و خويشاونديش با آن حضرت، موجب بروز چنان عواطف نسبت به او مى گشت. رسول خدا وى را به عقد همسرى سلمه بن ابى سلمه، در آن زمان كه هر دو طفل و نابالغ بودند، درآورد. ليكن پيش از عروسى و زفاف، امامه درگذشت، ولى سلمه تا زمان خلافت عبدالملك مروان زنده ماند، آورده اند كه: روزى پيامبر صلى اللَّه عليه و سلم، طاقه اى از استبرق به على مرحمت فرمود و دستور داد آن را ميان فواطم يعنى آن چند بانو كه با اسم فاطمه نامبردار بودند، تقسيم نمايد تا هر يك براى خود، خمارى تهيه كنند. على آن طاقه را به چهار قسمت بخش كرد، يكى را به فاطمه دختر پيامبر و ديگرى را به فاطمه بنت اسد و سومين قطعه را به فاطمه بنت حمزه و چهارمين را به فاطمه دختر عتبه داد. فاطمه بنت عتبه، خواهر هند زوجه ابوسفيان صخربن حرب بود و در حقيقت خاله ى معاويه به حساب مى آمد و پدر وى يكى از سادات قبيش محسوب مى شد. اين بانو به همسرى قرظه بن عبد عمر بن نوفل درآمد و داراى پسران و دخترانى نيجب و بزرگوار گرديد و معاويه، دختر او فاخته را به همسرى خويش درآورد. به جز اين بانوان، زنانى ديگر نيز با نام فاطمه معروف و مشهور بوده اند: مولف. ] آن بانوى ارجمند با نه نام خوانده مى شد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه و زهرا و نيز گاهى او را با كنيه ام النبى و زمانى ام ابيها خطاب مى كردند. زيرا كه او كوچكترين دختر پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و سلم و تنها دختر او بود كه پس از درگذشت حضرت خديجه، هنوز در خانه بود و امر مراقبت و مواظبت همه جانبه پدر را به عهده داشت.

استاد فاضل حسينى مى نويسد: طبيعى است كه فاطمه نه از لحاظ ولادت، بلكه از نظر رسالت، مادر رسول خدا به حساب مى آمد و شايد اين خطاب از آن جهت بود كه پيامبر خدا مى دانست تقدير الهى ذريه او را، تنها از دامان پاك زهرا به جهان خواهد آورد. فاطمه در حقيقت به منزله ى موجى بود كه بايد نور رسول خدا را در طول رشته هاى ممتد اعصار و قرون عبور دهد و بشريت را از آن نور فياض، روشن و نورانى كند و به همين سبب بود كه او را بى نهايت دوست مى داشت و چنانچه مى دانيم گاهى او را با نداء ام ابيها مى خواند. تا ريخ مكرر نقل كرده كه: پيامبر خدا، فاطمه را ام ابيها خطاب مى كرد و حتى با او هم چنان مادرى رفتار مى نمود، دست او را مى بوسيد و در هر بار كه از سفرى به مدينه مراجعت مى كرد، ابتداء بديدن او مى رفت و اين، از آن جهت بود كه رسول خدا، يتيمى بود كه مادر خود، آمنه بنت وهب را، در كوچكى از دست داده بود و طبيعه چنين كودكان، آغوش محبت زنى را جستجو مى كنند، و به همين سبب او نيز خلا روحى خود را با محبت فاطمه بنت اسد، مادر گرامى امام على عليه السلام، جبران مى كرد و او را مادر خطاب مى نمود و چون اين بانو از دنيا رفت، اندوهى بزرگ بر قلب مهربانش پنجه افكند و شنيدند كه مى فرمود: «مادرم از دست رفت» اما خداوند متعال حادثه، فاطمه را به آن حضرت مرحمت كرد، تا يادآورد فاطمه بنت اسد باشد و بوجود او قلبش تسلى پذيرد. اين بود كه فاطمه را، ام ابيها خطاب مى نمود.

بدون ترديد، آن پيامبر فوق بشر، به بازيچه كسى را به لقبى مفتخر نمى ساخت و به ميل و هوس، كنيه اى نمى بخشيد كه هر چيز را بر حسب مصلحت در وضع شايسته ى خود مى نهاد و در اين كارش نيز حكمتى نهفته بود. و براى كسى چون او كه همانند عمودى از نور، سر به آسمانها و كهكشانها كشانيده داشت، تفاوتى نيست كه فاطمه دختر و يا مادرش به حساب آيد، هم چنانكه درخت برومند شرف و فضيلت را، ريشه و شاخه يكسانست كه اجزاء آن همه تابنده و نور افشان است و ديگرى را با آن سر همسرى و همسنگى نيست.

1- او فاطمه [ فاطم و فاطمه به معنى بازدارنده و جداكننده است. ] از على رضى اللَّه عنه، روايت شده كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و سلم به فاطمه فرمود: ميدانى دخترم، از چه رو، تو را، نام، فاطمه كرده اند؟ على پرسيد: يار رسول اللَّه، به چه سبب؟ گفت: زيرا كه خداوند متعال او و اولاد و ذريه اش را، در قيامت از آتش دوزخ جدا خواهد داشت. و از ابن عباس رضى اللَّه عنهما، منقولست كه پيامبر خدا فرمود: دختر من فاطمه،فرشته اى است بهشتى، زيرا كه چون ديگر زنان، حايض نمى شود، و هم بدين سبب خدايش، نام، فاطمه نموده كه او و دوستداران او را از آتش دوزخ، رها و جدا خواهد كرد. و از ابوجعفر محمد باقر رضى اللَّه عنه، نقل شده كه: در آن هنگام كه فاطمه متولد گرديد، خداوند متعال فرشته اى را مامور فرمود تا زبان محمد صلى اللَّه عليه و سلم را، بگشايد و نام دختر خويش را فاطمه گذارد، زيرا كه حق تعالى او را از حيض و ناپاكى، جدا و رها ساخته است.

2- او ملقب به زهراء [ زهراء به معنى تابان و درخشان است. ] بود:زيرا كه اندامى سپيد و سيمگون داشت و جعفر بن محمد بن على رضى اللَّه عنهم، از پدرش روايت نموده كه گفت از پدرم ابوعبداللَّه پرسيدم به چه سبب فاطمه را به لقب زهرا ملقب كرده اند؟ فرمود: بدان سبب كه چون در محراب عبادت مى ايستاد،نورى از او بر اهل آسمانها مى تافت، هم چنانكه ستارگان آسمان بر ساكنان زمين پرتو مى افشانند. و در روايتى ديگر آمده كه بدان سبب است كه خداوند، زهرا را از نور عظمت خويش آفريده و نيز گويند: به آن جهت كه چون فاطمه ديده به جهان گشود، نورى رخشان از او در آسمانها بتابيد كه فرشتگان هرگز بمانند آن نديده بودند. و برخى گفته اند: به علت آنكه فاطمه هرگز حايض نمى شد و در هر بار كه فرزندى به جهان مى آورد، پس از اندك مدتى، از نفاس پاك و پاكيزه مى گشت تا آنكه نمازى از او فوت نگردد.

3- او را محدثه [ محدثه: كسى است كه طرف گفتگوى ديگرى قرار گيرد. ] نيز مى گفتند: زيرا كه فرشتگان از آسمان فرود مى آمدند و با او سخن مى گفتند، همانطور كه مريم بنت عمران مخاطب ملايك بود و روح القدس با وى سخن مى گفت.

4- فاطمه با القاب صديقه، مباركه، طاهره، زكيه راضيه، و مرضيه نيز خوانده مى شد و هر يك از اين القاب، نمايشگر وصفى از اوصاف صدق و بركت و طهارت و رضا و وقارى بود كه فاطمه رضى اللَّه عنها، به آن ها متصف بود.

5- او را بتول [ بتول، از مصدر بتل به معنى قطع است. ] نيز مى خواندند، زيرا كه فاطمه به فضيلت و ديندارى از بانوان عصر خويش، جدا و ممتاز بود و نيز گويند: بدان سبب كه وى از دنيا و مظاهر آن جدا و بر كنار بوده و دل با خداوند خويش پيوسته داشت و در كتاب تاج الدروس آمده كه: سبب آنكه دختر پيامبر را بتول مى خواندند، اين بود كه وى را در مقام و منزلت نزد پروردگار همانند مريم [ مريم بنت عمران نيز با لقب «بتول» خوانده مى شد. ] مى دانستند.

ثعلب گويد: علت آن بوده كه فاطمه از لحاظ دين دارى و فضيلت و نسب و عفت، از تمام بانوان عصر خويش و همگى زنان امت اسلام جدا و ممتاز بود و در حقيقت بانوى بانوان به حساب مى آمد. و نيز گفته اند: در ميان زنان، بتول كسى را گويند كه از دنيا گسسته و به خداوند خويش پيوسته باشد و به همين سبب بود كه فاطمه را بتول مى خواندند. و در مجمع- البحار آمده است كه مريم و فاطمه عليهماالسلام، هر دو را بتول مى گفتند، زيرا كه از زنان عصر خود از نظر فضيلت و دين دارى ممتاز و از دنيا گسسته و به خداوند پيوسته بودند و از عمر بن على رضى اللَّه عنهما، روايت شده كه در مورد نام بتول از رسول خدا صلى اللَّه عليه و سلم، سوال نمودند چگونه است كه تو مريم را بتول مى خوانى و فاطمه را نيز با همين نام ياد مى كنى؟ فرمود: بتول زنى است كه هرگز به خون زنانه آلوده نباشد و اصولا در مورد دختران پيامبران صلوات اللَّه عليهم، حيض امرى ناپسند و ناخوشايند است. و از اسماء بنت عميس روايت شده كه از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و سلم، پرسيدم چگونه است كه من به هنگام تولد بخرى از فرزندان فاطمه حضور داشتم و نديدم كه وى به خونى آلوده باشد؟ فرمود: اى اسماء، فاطمه فرشته اى است كه به صورت انسان آفريده شده، مگر نمى دانى كه او طاهر و مطهر و پاك و پاكيزه است؟ آرى فاطمه در كنار آدميزادگى، كليه فضايل فرشتگان و اوصاف حورالعين را دارا بود و با اين اوصاف و خصايص، او هم آدمى است و هم فرشته و حورى. و نيز پدر بزرگوارش فرمود: «حق تعالى، نور فاطمه را پيش از آفرينش زمين و آسمان، بيافريد» برخى از اصحاب پرسيدند: يا رسول اللَّه، مگر فاطمه انسان نيست؟ گفت: «فاطمه حورى است آدميزاده و ناآلودگى او به خونهاى زنانه، نشانه ى آن است كه حورى و فرشته است و خداوند فرمود: «لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان».

چنانكه ياد شد، زهرا از آلودگى به حيض و نفاس پاك و طاهر بود و با جماع و اتفاق مسلمانان، از آلايش به اين خونها منزه و مبرى و با اين بزرگ، از ساير دختران حواء ممتاز است.

درباره ما
Profile Pic
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 212
  • بازدید کلی : 11,926
  • کدهای اختصاصی
    روزشمار فاطمیه